دستورالعملی از فقیه روشنبین، عارف مجاهد، شیخ محمدتقی اصفهانی [آقا نجفی]
در یادروز صدمین سال درگذشت آن عالم الهی دستورالعمل اخلاقی او را تقدیم میکنم. این نوشته نخستینبار در سال ۶۸ به پارسی برگردانده و در مجله حوزه منتشر شد، با بهرههای معنوی بسیار:
[مجله حوزه، شماره ۳۶، پنجم اسفند ۱۳۶۸]
درآمد
فقیه روشنبین، عارف مجاهد، شیخ محمدتقی، فرزند شیخ محمدباقر، فرزند شیخ محمدتقی، فرزند محمدرحیم بیک ایوانکیای ورامینی[۱]، معروف به آقانجفی، در ربیع الثانی یکهزار دویست و شصت و دو[۲]، در اصفهان دیده به جهان گشود.
اجداد او، از علمای بزرگ و ستارگان فروزان آسمان حوزههای علوم دینی شیعه بودند. پدر او، آیتاللهالعظمی حاج شیخ محمدباقر اصفهانی، از مشاهیر و بزرگان علمای زمان خود بود. مادرش، دختر علامه سید صدرالدین عاملی، جد خاندان «آل صدر»، زنی خداترس و دینشناس بود.[۳]
عشق به خاندان رسالت (ع) توسط مادر بزرگوارش در کودکی با جان او آمیخته شد. تربت خونین حسین که در عهد صباوت در کام او ریخته شد، کینه همه اشقیا و جباران تاریخ را در جان او جای داد. ترنّم توحید و تلقین اذان و اقامه، توسط پدر بزرگوارش، هوشیاری و خدمت برای خدا را در شراشر جاناش پی ریخت. دانایی و خداترسی مادر، فطرت او را بر تقوا و توحید رشد داد و استعدادهای خدادادی او را در راستای غایت آفرینش انسان، بالنده و بارور ساخت. از کوچکی آثار شرافت، حقگرایی و عشق به معنویات و معارف، در سیمای او پدیدار بود. مبادی و مقدمات علوم را با نظارت مستمر پدر در اصفهان آموخت. با ذهن وقّاد و حافظه قوی که داشت بر این علوم احاطه کامل پیدا کرد.
چهارچوب فکری و هستی شخصیتی او توسط پدر بزرگوارش پیریزی شد و به دستور ایشان برای تکمیل دینشناسی و خودسازی راهی عتبات مقدّسه گردید. در آن زمان، مدیریت و سرپرستی حوزه نجف را، شیخ اعظم، انصاری، مؤلف: مکاسب و رسائل بر عهده داشتند. در جوار خاتم الاوصیاء (ع) حقایق احکام و شیوه اجتهاد و استنباط را از محضر فقیهانی بزرگ، چون: شیخ اعظم انصاری (ره)، شیخ راضی نجفی، فقیه بزرگ عراق و شیخ مهدی آل کاشف الغطا فرا گرفت. پس از رحلت مرحوم شیخ انصاری و ظهور مکتب سامرا، راهی آن حوزه مبارکه شد و از محضر میرزای بزرگ درس جهاد را آموخت.
آقا نجفی، کشش خاصی به امور معنوی و عرفانی داشت و از همان آغاز ورود به حوزه مقدس نجف، جذب محفل عرفانی عارف وارسته، فقیه خودساخته، مرحوم آقا سید علی شوشتری شد[۴]. این عارف بزرگ، او را با حقایقی نو و جهانی تازه آشنا کرد. آقا نجفی، در محضر این مرد الهی، راه عروج جان و پرواز روان از بستر طبیعت به عالم حقیقت را به نیکی آموخت و به رمز و راز فتاوی جان در جان آگاه شده کشیک نفس و مراقبت بر رفتار و گفتار خود را با استمداد از حضرت امیرالمومنین، علیه السلام، در حرم مطهر آن حضرت و مکانهای مقدس دیگر نجف، همچون: مسجد سهله، مسجد صعصعه و کوفه با عزمی استوار دنبال کرد و با بُراق (اذکار) و شفاعت ائمه اطهار، علیهم السلام، به مقامات و انواری دست یافت، تا جائی که لیاقت اجازه ختم (آیه مبارکه نور) و توفیق مکاشفات و مشاهداتی را یافت. در سرداب مطهر شهر سامرا در حالی که مشغول دعا و زیارت و ذکر بود حالی به او روی آورد و مکاشفهای دست داد. در آن حال، دستور مراجعت به اصفهان را یافت. بازگشت او از عتبات مبارکه به اصفهان مایهٔ برکاتی برای مسلمانان ایران شد.[۵] او در اصفهان با عزم و شجاعتی که برخاسته از روح بلند او بود به تعلیم و هدایت خلق پرداخت. مراقبتهای عارفانه، زیست زاهدانه و سرکوبی خواستههای دنیاگرایانه، مانع از حضور او در صحنههای سیاسی و اجتماعی و خدمت به خلق خدا نگردید. با ارادهای استوار و کوششی توانفرسا، مبارزه با جهل و طواغیت را پیشه خود ساخت.
کوتاه سخن، «آقا نجفی» انسانی جامع و از گستره و آفاق وجودی خاصی برخوردار بود. علوم معقول و منقول را با شهود، ریاضت و شجاعت، یکجا جمع کرد. قلمرو فعالیتهای دینی او کشورگیر شده بود و ترسی از خود در دل ستمگران زمان خود افکند.
در میدانهای تعلیم، تدریس، تبلیغ، مبارزه و عینیتدادن به احکام مکتب، تلاشی نستوه و موفقیتهای چشمگیری داشت.
روح بلند او، برای نجات از تنگنای جامعه مادّهگرای زمان خود و عروج به سوی محبوباش، چنانچه در دستورالعمل آمده است، روزشماری میکرد، تا در یازدهم شعبان المعظم یکهزار و سیصد و سی و دو به دیدار جانان و ملکوت اعلی شتافت.
سخن در ابعاد زندگی، فعالیتهای علمی و مبارزات اجتماعی او در این اختصار نگنجاید. در این زمینه رجوع کنید به کتابهای: مکارم الاثار، ج۵ / ۱۶۶۲؛ نقباءالبشر، ج۱ / ۲۴۷؛ اعیان الشیعه، ج ۹ / ۱۹۶ ؛ معارف الرجال، ج۲ / ۲۱۴ ؛ ریحانة الادب، ج۱ / ۲۶؛ فوائدالرضویة، صفحات ۲۱۵ و ۴۳۸ بویژه: تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج۱ / ۳۴۳.
مخاطب نامه، عالم، مرحوم آقا سید علی بن آقا میرابوالقاسم بن علی بن حسین، معروف به: آقا سیدعلی مجتهد میباشد. آقا سیدعلی، در خانوادهای از عالمان آل رسول به سال ۱۲۵۲ ه.ق، دیده به جهان گشود. پدر و اجداد بزرگوار آن مرحوم، از عالمان اهل بیت رسالت بوده و هر کدام در عصر خود به گسترش علوم اهل بیت و ترویج علمی و عملی ارزشهای تشیع قیام کردند. پدر او، آقا میرزا ابوالقاسم در تقوا و پارسایی معروف و به دانش و فضیلت مشهور بود. در نوشته روی سنگ قبر آن مرحوم، چنین آمده است: «سلمان عصره و فرید دهره»
او در دامن چنین پدری بزرگ شد. تحصیلات ابتدایی را در خوانسار به پایان رسانید و برای تکمیل و ارتقای علمی و عملی خود، راهی اصفهان گردید. در حوزه اصفهان، از محضر اساتید و بزرگان آن روزگار حوزه، بهرهها برد. عشق به تحصیل و بهرهوری از بزرگان دین او را به نجف کشاند.
در جوار مولی الموحدین، با توسل به آن حضرت (ع) جهد و تلاش فکری و عملی خود را دنبال کرد. در حوزه اندیشه و دانش از محضر بزرگان آن زمان بهرهها گرفت و در بُعد عمل به مقاماتی نائل گردید. او، با تقوا و پارسایی، مقرب درگاه جدش حضرت امیرالمومنین (ع) گردید و بارها مورد توجه آن حضرت قرار گرفت. علوم عالیه و شیوه اجتهاد و استنباط را، بیشتر، از مرحوم حاج شیخ محمدباقر اصفهانی و آیت الله سید حسین کوهکمری، فرا گرفت.
بعد از پایان تحصیل و کسب اجازه اجتهاد از علمای بزرگ آن روز حوزه نجف و اصفهان، برای انذار و هدایت قوم خود، به خوانسار برگشت و در آن شهر به ارشاد و خدمت به مردم پرداخت. بسیار متواضع، سادهزیست و باگذشت و خدمتگزار بود. بارها اموال ضروری زندگی خود را به نیازمندان بخشید. خوشبرخورد و صمیمی بود. با کشاورزان و پابرهنگان، چونان خود آنان سلوک کرد، و با این برخورد، بذر محبت به دین و روحانیت را در دلهای آنان فشاند.
همانگونه که از این دستورالعمل بر میآید، بسیار پارسا و اهل مراقبت بود. در سیر و سلوک به مقامی رسید که پیش از رحلتاش، امامان معصوم (ع) از زمان وفات، مطلعاش کرده و خود او نیز از زمان رحلتاش خبرداد.[۶] او در ۸۵ سالگی در دهم ربیع الاول سال ۱۳۳۷ ه.ق، به دیدار یار شتافت و در خوانسار به خاک سپرده شد.
در پایان لازم است از دوست گرامی، برادر، رضا مختاری، که متن این دستورالعمل را در اختیارمان قرار داده و از نوه آن مرحوم، حجت الاسلام حاج آقا مرتضی علوی که اطلاعات گرانارزشی درباره آقا سیدعلی مجتهد فرستادهاند تشکر کنیم[۷] و از خداوند بزرگ خواهانیم، آن دو بزرگوار را در نشر معارف اسلامی توفیق دهاد.
از ویژگیهای بارز این دستورالعمل آن است که مضامین آن برگرفته از ادعیه، زیارات، روایات، بویژه کتاب شریف نهج البلاغه است و در جایجای آن الفاظ و جملههای مولی الموحدین به چشم میخورد.
با اینکه متن عربی آن روان و فصیح است، ولی در ورای آن، معانی بسبلندی نهفته است. چون برگردان این معانی بلند، در قالب الفاظ و برگردان فارسی آن، به طور دقیق، نامیسور مینمود، متن عربی دستورالعمل را نیز، که برای نخستین بار به چاپ می رسد، میآوریم تا سالکان از آهنگ ملکوتی آن بهره گیرند. والسلام
[ترجمه دستورالعمل]
به نام خدا و به یاری او. حمد و سپاس او راست. درود بیپایان و سلام پیدرپی، بر بهترین آفریدگان خدا، محمد، صلی الله علیه و آله، و فرزندان پاک و معصوم او باد.
از: محمدتقی، بندهای که به رحمت بیانتهای بینیاز مطلق، سر تا پا نیازمند است.
به: محضر دانشمندی که دانشهایش را با عمل بدانها، عینیت می بخشد.
اما بعد، برادرم! تو را به تقوا و کشیک نفس سفارش میکنم؛ زیرا، تقوا راه نجات و عامل رستگاری است.[۸] هیچ کاری بدون تقوا پذیرفته درگاه ربوبی نشود.[۹] تقوا را پلکانی بسیار و منزلگاههای والایی است که جز یکتاپرستان مخلص، محوشدگان در حق، فیروزمندان بر هواهای نفسانی و شایستگان درگاه الهی بدان نرسند.
سکّوی پرش به آن مقامات و درجات: توکّل، گسستن از غیر، پیوستن به حق و فروتنی در راه خدا و در برابر خداست بهگونهایکه نفس خود را نبیند، مقامات، او را نگیرد و مکانت موقعیتیافتن نزد مردم را به چیزی نینگارد، خاستگاه بدیها را «خود» بداند و همه خوبیها و نیکوییها را تفضل حق شمارد.[۱۰]
آگاه باش! خدا را بندگانی است که به مقام ولایت رسیدهاند. آنان، بهشتیان را در بهشت جاودان بینند و دوزخیان را به دوزخ در شکنجه. گویا، صحیفه عرش ربوبی را نظاره میکنند، در حالی که بساط حسابرسی بر پا، خلایق برای محاسبه محشور شدهاند.[۱۱] ولیّ خدا (ع) را مینگرند، در حالیکه طومار آسمانها در جانب راست اوست؛ یعنی صحیفه اعمال بشر از آدم تا پایان عالم نزد اوست و با نور الهیاش قیامت را سود میرساند و در مواقف و ایستگاههای حسابرسی: میزان و صراط، ایستاده است، بهشتیان را به بهشت و جهنمیان را به دوزخ رهنمون میکند. آنان، به عین الیقین و حق الیقین[۱۲]، ندای: (الملک یومئذ لله)[۱۳]، (کل شیء هالک الّا وجهه)[۱۴] و (کان الله و لم یکن معه شیء) را میشنوند در همین دنیا تماشاگر این حقایقاند.[۱۵] آنان، سیطره مطلق «واحدِ» «احدِ» حق[۱۶] را بر همه هستی با چشم دل یافتهاند. جز به او تمسک نجویند و جز از او واهمه نکنند و آغاز و فرجام خود و همه هستی را جز به او نبینند. آنان، بیآزار، پاکنفْس و سبُکخواستهاند. مدتی کوتاه، بر رنجهای دنیا، بردباری و پایداری ورزند و راحتی طولانی روز واپسین را به دست آورند. در سکوت شب، با عزمی پولادین در پیشگاه خدا نیایشگراناند. سیلاب اشک از خوف پروردگار، بر گونههاشان جاری است. با خدای خود عشق کرده و در رهایی جانهاشان از غیر حق نستوهاند. ولی در روز، عالمانی بردبار و خوبانی خدامدارند و خشیت الهی، بسان تیر پیکان، لاغرشان کرده است. وقتی به آنان نگاه کنند، پندارند رنجور و بیمارند، در حالیکه از کمال صحّت و سلامت برخوردارند. آنان را به تشویق در گفتار و جنون متّهم کنند. بیگمان، ترس از دوزخ و عذابهای آن، آنان را پریشان و به خود مشغول کرده است.[۱۷]
بدان! بزرگترین و بایستهترین کار برای سالک، چنگزدن به عنایت پیامبر اسلام و اهل بیت پاک او، علیهم السلام، و جلب شفاعت آنان است. آنان چونان ستارگان وقتی یکی از دیده پنهان شود، دیگری بدرخشد. آنان خورشید ظلمتزا، آموزگاران اهل تقوا و حجتهای خدا بر آفریدگاناند و نیکوترین دعوت، ویژه آنان است. فروغ همهٔ انوار و آشکارکننده و بهفعلیترساننده استعدادها و نتیجههایند. از پرتو نور آنان، هستی پیدا شده است و به برکت وجود آنان استعدادها به فعلیت رسد و موجودات بار و نتیجه دهد. گنجینه اسرار حقاند. هر آغاز گشایش و فرجامی به برکت وجود مبارک آنهاست.[۱۸]
مبادا از این انوار مقدّس غافل شوی و از فیض کامل و همهگیر آنان محروم گردی. از رحمت پردامنه آنان ناامید مباش. زندگی و خطمشی آنان را الگوی خویش کن. بیگمان، آنان بهترین الگو و پیشوایند.
به دنیا چونان بیرغبتان و رویگردانان بنگر. بیتردید، دنیا ساکنان و وطنگزینان خود را به زودی رها میکند. شادیهای آن، آمیخته با اندوه است و صلابت و نیروی مردانشان با ناتوانی و سستی قرین.[۱۹] متاعهای چشمگیر و شگفتآور دنیا فریبات ندهد؛ زیرا آدمی جز کفنی از آنها نخواهد برد. رحمت خدا بر کسی که بیندیشد و عبرت گیرد، پند آموزد و دلآگاه گردد[۲۰]. آنچه از دنیا، که نمای هستی دارد، دیری نپاید و نمود اندکی که از آخرت، در این دنیا میبینی ازلی و جاودان بماند؛ زیرا هر چه به شمارش درآید ماندگار نیست. آخرتی را که انتظار میبرید به زودی میرسد، و آنچه رویدادنی است بسیار نزدیک است.
رحمت خدا، بر کسی که جایگاه و اندازه خویش شناسد و پا از گلیم خود بیرون ننهد. در نادانی و جهالت مرد همین بس که اندازه خویش نشناسد. دانشمند واقعی کسی است که اندازه و ارزش خود شناسد و پا از قلمرو وجودی و ارزشی خود بیرون نگذارد، راه سالکان پوید و در صراط مستقیم گام بردارد.
آگاه باش! بدترین افراد کسی است که خداوند او را به خود وانهد و او، از راه میانه منحرف شده و بیراهنما به حرکت خود ادامه دهد. چون او را به دنیا و متاع آن خوانند، آغوش گشاید و در انجام کارهای آخرت کسل و بیحال باشد.
دریغا، ما در زمانی زندگی میکنیم که معارف دین و معالم هدایت کهنه و فراموش شده است. تنها مخلصان و سرسپردگان به حق، در این روزگار نجات یابند. مردانی که در عین شناخت دقیق مردم و حضور در جوامع، ناشناخته و گمناماند. آنان چراغ فروزان هدایت و تابلو راهنمای سالکاناند.
آگاه باش، همانا خدا، سنّت مجازات زودرس را در دنیا از شما برداشته است، ولی سنّت «ابتلاء» و آزمایش برپاست، همچنانکه خدای سبحان فرمود:
«إِنَ فِي ذٰلِکَ لَآيَاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِينَ»
ما گرفتار دورانی هستیم که نادانیها بسیار است و براهین روشن و کتابهای هدایت بیبهاست. گناه و جهالت بر اهل آن حاکم شده و ستم و تجاوز بر آن استیلا یافته است. ستم و تجاوز به دست کوردلان، حقایق ناشنوان و گنگان در اظهار حق، بسیار شده است. داروی درد خود را از پایگاههای غفلت و بیخودی و جایگاههای حیرت و سرگردانی میجویند. به نور حکمت، ره نمیجویند و با حقایق معرفت، بینا و بصیر نمیگردند. بینشهای والا را بهکار نمیگیرند و از نور علم و هدایت فیض نمیبرند. چون نشانهای روشن ببینند، انکار آن کنند و در مواجهه با حقایق، هتک آن کنند و اگر با علم قاطعی روبهرو شوند، خود را به نادانی زده و از آن روی گردانند. آنان در آن وادی ظلمت و حیرت، چونان چهارپایان اهلی و بسان سنگ خارایند. دلهاشان، همانند تختهسنگ، بلکه از جهت قساوت و حقناپذیری سختتر است. مردماش همچون گرگان، سردمداران آن، چونان درندگان، نیازمندان آن، مردگان و قشر متوسط جامعه، چپاولشدگانند.[۲۱] راستی و صداقت کاستی پذیرفته است. دروغ فراوان شده است. در دل، بر یکدیگر کینه و خصومت برند و در زبان اظهار دوستی و محبت کنند. به خدا پناه میبرم از این مردمی که پندهای رسا، سودشان ندهد و حجتهای قاطع گویاشان نسازد، نشانههای روشن، پرچمهای راهنما و براهین کامل هدایتشان نگرداند. اموراعتباریه، جانمایه جامعه شده است. حقایق در حال فرسایش است. سینهها و قلبها از دریافت معانی بلند ناتوان و گنجایش بهرهوری از فیوضات الهی دلیلهای روشن و معانی بلند را از دست دادهاند.
خدای را، خدای را، بر مواظبت اخلاقیات؛ چه آن راه آخرت شما و سکوی رسیدن به معارف است.
خدای را، خدای را، بر اقامه نماز، آن ستون دین شماست. خدای را، خدای را، در مراعات حقوق پدر و مادر؛ زیرا مراعات آن بر شما واجب و فریضه است.
خدای را، خدای را، بر انجام همه واجبات و گریز از همه گناهها و تباهیها. زندگی چند روزه دنیا فریبتان ندهد. روزیِ او بهتر و جاودانه است.
و السلام خیر ختام
کتبه العبد العاصی محمدتقی
[متن دستورالعمل]
بسم الله و بالله و الحمدالله و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین
من العبد الفقیر الی رحمة ربه الغنی، تقی، الی جناب العالم العامل.
اما بعد، فاوصیک یا اخی بتقوی الله فانه سبیل و طریق الفلاح و لایقبل الله عملا الا بالتقوی. و للتقوی درجات کثیره و منازل رفیعه لایبلغها الا اهل التوحید و الفناء و الفوز و الصلاح و لاینالها احد الا با التوکّل و الانقطاع الی الله سبحانه، و المتواضعین فی الله سبحانه بحیث لایری لنفسه وجودا و لا لمراتبه شئونا ولا لعبادالله مرتبة بل یری الحسنات کلها من عند ربه والسیئات من نفسه.
الا و ان لله عباد اولیاء فهم کمن رأی اهل الجنة مخلدین و اهل النار فی النار معذّبین و کانهم ینظرون الی عرش ربهم و قد وضع للحساب و حشر الخلائق لذالک و یرون الولی(ع) قسیما للجنه و النار واقفا فی مواقف الحساب والمیزان و الصراط و غیر ذلک من المواقف و المحشر مستضاء من نوره و السموات مطویات بیمینه، فیسمعون بعین الیقین و حق الیقین: «ان الملک یومئذ لله»، «وکل شئی هالک الا وجهه»، و «کان الله و لم یکن معه شیء» و الآن کما کان. و یعلمون انّ المبدء و المرجع لله الواحد الاحد الحق، فلا یعتصمون الّا بالله و لایرجعون الّا الی الله و لا یخافون الّا منه. شرورهم مأمونة و انفسهم عفیفة و حوائجهم خفیفة، صبروا ایاما قلیلة فصاروا بعقبی راحة طویلة. اما فی اللیل فصافون اقدامهم تجری دموعهم علی خدودهم و هم یحابّون الی ربّهم، یسعون فی فکاک رقابهم و اما فی النهار فعلماء حلماء، بررّ اتقیاء کانهم القداح ینظر الیهم الناظر فیقولون مرضی و ما بالقوم من مرض ام خولطوا فقد خالط القوم امر عظیم من هول النار و ما فیها.
الا! واعظم الامور التوسّل و الاستشفاع بمحمد (ص) و اهل بیته الطاهرین، فانّما مثلهم کمثل نجوم السماء اذا هوی نجم طلع نجم و هم (ع) مصابیح الدجی و اعلام التقی و حجج الوری و لهم الدعوة الحسنی و هم نورالانوار و مظهر الاثار و منبع الاسرار. بهم یفتح الله و بهم یختم فلاتغفلوا عن هذا الانوار المقدّسه و لا تایسوا عن فیوضاتهم العامة الکاملة و لاتقنطوا عن تلک الرحمة الواسعة و علیکم با التاسفی بهم فان لکم فیهم اسوة حسنة.
وانظروا الی الدنیا الزاهدین فیها و الصارفین عنها فانه من الله عما قلیل تزیل الثاوی الساکن. سرورها مشوب بالحزن و جلد الرجال فیها الی الضعف و الوهن فلا تغرنکم کثرة مایعجبکم فیها لقلة مایصحبکم منها. رحم الله امرء تفکر فاعتبرو اعتبر فابصر، فان ما هو کائن من الدنیا عن قلیل لم یکن و کائن ما هو کائن من الاخره عما قلیل لم یزل و کل معدود منقض و کل متوقع آت و کل آت قریب دان. فرحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره و کفی بالمرء جهلا ألّا یعرف قدره فان العالم من عرف قدره و لم یتجاوزه حده و سلک سبیل السالکین و نهج فی الصراط المستقیم.
الا! و من ابغض الرجال، عبدا وکّله الله الی نفسه جائز عن قصد السبیل سائر بغیر دلیل ان دعی الی حرث الدنیا عمل و الی حرث الاخره کسل فقد ابتلینا فی زمان اندرست فیه المعالم لاینجو فیه الّا اهل الاخلاص و اولیاء الحق الذین ان شهدا لم یعرف و ان غابوا لم یفتقد، اولئک مصابیح الهدی و اعلام السری.
الا! و ان الله قد اعاذکم من ان یجور علیکم و لم یخلکم من ان یبتلیکم و قد قال الله تعالی:
«ان فی ذلک لأیات و ان کنا لمبتلین»
و قد ابتلینا بزمان کثرت فیه الجهالات و اندرست فیه الکتب و البینات و غلبت الجهالة و العصیان علی اهل الزمان و کثر الجور والطغیان فی هذا الاوان من قلوب عمی و آذان صمی و السنة بکم متبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة لم یستضیئوا بنور العلم و الهدایة. ان راویه انکروها او حقیقة هتکوها او علما جهلوها هم فی ذلک کالانعام السائمة والصخور القاسیة قلوبهم کالحجارة او اشد قسوة. و کان اهله ذئابا و سلاطینه سباعا و اوساطه اکالا و فقرائه امواتا و غارالصدق و فاض الکذب و استعملت المودّة باللسان و تشاجر الناس بالقلوب فاِلی الله المشتکی من قوم لاتنفعهم النُصَح البالغة، و لایکلمهم الوافیة و لایهدیهم الایات الواضحة، و الاعلام القائمة و الدلائل الکافیة و اشتدت المجازات و اندرست الحقائق و ضاقت الصدور و القلوب عن ادراک المعانی و لم تبق لهم قابلة لاکتساب الفیوضات و معاینة الزبر و البینات. فالله الله فی الاخلاق فانها سبیل آخرتکم و صراط معرفتکم. والله الله فی الصلوة فانها عمود دینکم. والله الله فی حقوق الوالدین فانها فریضة علیکم، والله الله فی اداء سائر الواجبات و التحرز عن المعاصی و الهلکات. فلا تغرنکم بحیوه الدنیا و رزق ربک خیر و ابقی.
کتبه العبدالعاصی، محمدتقی.
پینوشتها
[۱] . نقباءالبشر، ج۱ / ۲۷۴
[۲] . معارف الرجال، ج۲ / ۲۱۴
[۳] . تاریخ علمی اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱
[۴] . همان مدرک.
[۵] . اطلاعات آمده در این مقدمه را نوه مرحوم آقا سیدعلی مجتهد، از دستنوشتههای پدر بزرگوارشان، مرحوم آیت الله حاج آقا حسین علوی که دستپرورده آقا سیدعلی و از علمای بزرگوار بودند گرد آوردهاند.
[۶] . اندکی پیش از وفات ایشان، یکی از علماء، به دیدارشان میآید، میپرسد: حال شما چطوراست؟ آقا این بیت را می خواند:
مضی الدهر و الایام و الذنب حاصل
و جاء رسول الموت و امرء غافل
آرامگاه این بزرگوار در خوانسار مورد احترام مؤمنین میباشد و بر سنگ قبر ایشان چنین نوشته شده است: محیی آثار الطریقة الجعفریه، صاحب الکرامات المعنویة، فقیه اهل بیت العصمة و الطهارة، آیة الله العظمی آقا سیدعلی مجتهد.
[۷] . اطلاعات آمده در این مقدمه را نوه مرحوم آقا سیدعلی مجتهد، از دستنوشته های پدر بزرگوارشان، مرحوم آیه الله حاج آقا حسین علوی که دستپرورده آقا سیدعلی و از علماء بزرگوار بودند گرد آورده اند
[۸] . سوره مریم، آیه ۷۰ و ۷۱:
«و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا. ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا»
همه شما وارد جهنم میشوید.این سنت قطعی از جانب خداوند است. آنگاه اهل تقوا را نجات میدهیم و ستمکاران را در آنجا وامی گذاریم.
[۹] . سوره مائده، آیه ۲۷:
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ.»
داستان دو پسر آدم را بر آنان بخوان، آنگاه که قربانی کردند، از یکیشان پذیرفته آمد و از دیگری پذیرفته نشد، گفت: تو را میکشم. گفت: خدا فقط قربانی پرهیزگاران را میپذیرد.
[۱۰] . سوره نساء، آیه ۷۹:
«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفي بِاللَّهِ شَهيداً. »
هر چیزی که به تو میرسد از جانب خداوند است و هر بدی که به تو رسد از سوی خود توست. تو را به عنوان پیامبر و راهنمای مردم فرستادیم. خدا به عنوان شاهد و گواه کافی است.
[۱۱] . همین معنا در وصف متقین آمده است: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ اصول کافی، ج ۲ / ۵۲، گفتوگوی حارثة بن مالک با پیامبر خدا (ص):
«فهم و الجنه کم قد رأیها فهم فیها منعمون و هم و النار کم قد رأیها، فهم فیها معذبون»
[۱۲] .التعریفات، سید شریف:
«عین الیقین، معنا و حقیقتی است که سالک با مشاهده، کشف و عیان ببیند و حق الیقین آن است که سالک فانی در حق و حقیقت گردد، بهگونهای که در هیچ مرتبهای از مراتب علم و عین، خود نبیند، حق و حقیقت را ببیند. »
[۱۳] . مجله «حوزه»، شماره ۳۴ / ۷۸
[۱۴] . سوره قصص، آیه ۸۸:
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»
با خدای یکتا، خدای دیگری مخوان، خدایی جز او نیست، همه چیز جز ذات وی فانی است، فرمان از اوست و به سوی او بازگشت مییابید.
[۱۵] . سالک در عروج ملکوتی و کمالی خود به جای میرسد که در همین دنیا با عمل به فرمان: «موتوا قبل ان تموتوا»، مواقف را طی کرده و به مصداق: «من مات قام قیامته»، قیامت او در همین دنیا قیام کرده و در روز حشر از «فزع» آن روز در امان بوده و محزون نگردد. در اینباره، ر.ک: «سوره انبیاء، آیه ۱۰۳؛ سوره نمل، آیه ۸۹؛ فصوص الحکم، شرح قیصری، فصل نهم.
[۱۶] . در بینش عرفانی، چون هستی در حقیقت ویژه خداست، او صرف حق و حق صرف میباشد و غیر او مظاهر و مرائیاند، واژه «حق»، دقیقترین کلمهای است که بر آفریننده هستی اطلاق میگردد.
[۱۷] . نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۹۳ (خطبه متقین).
[۱۸] . برگرفته از مضامین وارده در زیارت جامعه کبیره.
[۱۹] . این قسمت بر گرفته از سخن مولی الموحدین علی (ع) در وصف زاهدان و پارسایان است: (نهج البلاغه)، خطبه ۱۰۳.
[۲۰] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳.
[۲۱] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳.